نبود شریک در روز هایی که هر سال در این روزها حجم کار چند برابر می شه برای من خیلی تجربه جالبی هست ٬ مخصوصا که اگر همکارانت یکعده آدم بی دقت باشند ٬ به ازا هر کاری که انجام می شه من باید یکبار دیگه انجام بدم تا اشتباهات اونا جبران بشه ....
توی این گیر و دار که کلی گرفتاری دارم (با تی تی حرف زدن و ندرتا اگر بتونی نتیجه بگیری خودش کلی انرژی می بره) باید مواظب همه کارها و غیره باشم ....
البته ناگفته نمونه که شریک خیلی وقت بود جایی نرفته بود و یک جورایی حق داره دو پروسسوری با مولتی متر عمل کنه .....
خلاصه امروز تصمیم گرفتم با بچه ها برم تاج محل تا یکمی اونجا با اونا باشم و استراحتی به مغز خستم بدم .....
اما امان از یکسری ریز نگاه که بین یک دوست و یک غریبه رد و بدل شد ....
همه چیز به هم خورد ....
دیگه واقعا همه چیز به هم خورد ....
فقط دوست ٬ دوست می مونه و نه بیشتر ....
من هم که توانم کمه با اجاره سفرمو جدا می کنم تا همه به خوبی و خوشی راحت باشیم ....
اگر بار گران بودیم ......
داستان موش و ازگیل هم دیگه تموم شد ....
به نظر شما خیلی بد می شه اگر این آخرین باری باشه که توی این وبلاگ می نویسم ....
سلام به همه
اولا به خدا تقصیر من نبوده که خسته شده و رفته تاج محل
ثانیا ما که نمی دونیم چی بوده و چی شده شاید یه کم خانه به گمان شدی
ثالثا چه ربطی به وبلاگ بیچاره داره از فردا با هر دعوایی تو دنیای میوه جات بدری خانم و بچه هارو می خواد بزاره سر کوچه
خلاصه اینکه آقا پسر گل فقط مرگه که چاره نداره زندگی کن
ای دااااااااااااااد ....باز من دو روز رفتم سفر تا برگشتم میبینم محله رو ریختین به هم !!! آقای سامی میدونید مشکل چیه ؟؟ من به شما گفتم برای عید برید جیبوتی ...به من چه خوب!!! خودتون نرفتید من واسه خودتون گفتم !!! بهدشم مهندس .... انننننننننننقددددددددددر از این چیزا پیش میاد...اصلا به چشم اتفاق بد نگاه نکنید...شاید صلاحی برای هر دو طرف این رابطه بوده که این جوری شده ...تجربه به من نشون داده که درصد خطای احساسات در تصمیم گیری برای بقای یک رابطهُخیلی زیاده ...سخت نگیرید قربان ! ..به امید هزار تا اتفاق بهتر در آینده ...