یادگاری

 

از اون روزهای خوب همین یادگاری مونده که ....

.... زیر بارون احساس خوب و بد هر دو با هم با آدم هستن .

.... همه سراغ کسی رو می گیرن که سراغی ازش نمونده.

.... همه جاهای خوب قدیم دیگه وجود ندارند.

.... همه احساسات خوب توی دفتر خاطرات رفتن .

.... تنهایی و تنهای و تنهایی.

.... تلاش برای من بودن و جدایی از ما بودن.

.... سردی به یادگار مونده از گرمی قدیم .

.... حس ترحم دیگربدبختان به این خوشبخت ها.

.... غم غربت در خانه مادری.

.... حس سرمای بارون به جای حس تراوت .

.... .

آقای آلمانی هم یکاره از آلمان اومده بعد از دو سال سراغ ما رو می گیره ... راستی چرا ما از بین رفت و من مونده ؟ من که جوابی نداشتم بهش بدم جز پوزخند!!! امید وارم اون یکی آلمانی که فردا می آد همین سوال را از من نکنه چون دیگه پوزخندی برام نمونده که تحویلش بدم .

ولی چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نظرات 3 + ارسال نظر
دختری که هیچ کس و جز تو نداره دوشنبه 5 دی‌ماه سال 1384 ساعت 12:42 ق.ظ http://banooyemah.blogsky.com

از اون روزهای خوب همین یادگاری مونده که ....

کنایه پرست دوشنبه 5 دی‌ماه سال 1384 ساعت 11:11 ب.ظ

سلام دوست عزیز و گرامی
می بخشی ولی فکر می کنم بازم توی عصبانیت وب نوشتی.
قبلآ هم بهت گفته بودم ولی مثل اینکه نصیحتم سازگار نبود چون : طراوت اینجوریه نه تراوت!
آخه چرا اینقدر عصبانی هستی عزیزم؟

[ بدون نام ] سه‌شنبه 6 دی‌ماه سال 1384 ساعت 12:28 ب.ظ

مواظب احساساتت باش
نذار دوباره طغیان کنه
تو میدونی که کی هستی و چی هستی
به خودت ایمان داشته باش
تو رو همه دوست دارن مخصوصا من

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد