نبود شریک در روز هایی که هر سال در این روزها حجم کار چند برابر می شه برای من خیلی تجربه جالبی هست ٬ مخصوصا که اگر همکارانت یکعده آدم بی دقت باشند ٬ به ازا هر کاری که انجام می شه من باید یکبار دیگه انجام بدم تا اشتباهات اونا جبران بشه ....
توی این گیر و دار که کلی گرفتاری دارم (با تی تی حرف زدن و ندرتا اگر بتونی نتیجه بگیری خودش کلی انرژی می بره) باید مواظب همه کارها و غیره باشم ....
البته ناگفته نمونه که شریک خیلی وقت بود جایی نرفته بود و یک جورایی حق داره دو پروسسوری با مولتی متر عمل کنه .....
خلاصه امروز تصمیم گرفتم با بچه ها برم تاج محل تا یکمی اونجا با اونا باشم و استراحتی به مغز خستم بدم .....
اما امان از یکسری ریز نگاه که بین یک دوست و یک غریبه رد و بدل شد ....
همه چیز به هم خورد ....
دیگه واقعا همه چیز به هم خورد ....
فقط دوست ٬ دوست می مونه و نه بیشتر ....
من هم که توانم کمه با اجاره سفرمو جدا می کنم تا همه به خوبی و خوشی راحت باشیم ....
اگر بار گران بودیم ......
داستان موش و ازگیل هم دیگه تموم شد ....
به نظر شما خیلی بد می شه اگر این آخرین باری باشه که توی این وبلاگ می نویسم ....