-
زمان درست برای یک تماس غلط یا برعکس
شنبه 13 شهریورماه سال 1389 12:06
در ست در موقعی که خیلی اخمالو بودم درست در زمانی که همش تو فکر بودم درست تو زمانی که بیشتر از همیشه مطمئن بودم که هیچ وقت باهم نباید باشیم درست تو زمانی که بیشتر از هر زمان دیگه بهش فکر میکردم یک تماس گرفته شد ....
-
دوباره ....
شنبه 13 شهریورماه سال 1389 01:14
دوباره پسوردم یادم اومد !!!! میدونم عجیبه ولی خوب هی یادم میره ، حالا نمی دونم که دوباره باید بنویسم یانه ؟؟؟؟
-
آیا باز گردم ؟؟؟
شنبه 28 دیماه سال 1387 17:02
خیلی وقته نمی نویسم .... شاید گذشت سال تغییری مانند قرن در من ایجاد کرده باشد ... حرفهای ناگفته بسیار .... اتفاقات عجیب .... دوستان عجیب تر ... آیا باید بازگشت ؟؟؟؟ آیا باید دوباره نوشت؟؟؟
-
چه کردم با خودم
جمعه 29 تیرماه سال 1386 02:22
چه کردم با خودم ؟؟؟؟؟؟؟؟
-
آشنا
چهارشنبه 13 تیرماه سال 1386 00:33
یک آهنگ آشنا... یک بوسه آشنا.... یک بوی آشنا .... یک چند ساعت آشنا .... لحظه های لذت بخش ولی نا آشنا .... آمد و رفت ... ولی چند شب راحت نخوابیدم ... بوی عطر تن آشنا توی هوای اتاق همیشه پیچیده بود ... آخرین تلاش .... نگرانی من از آشنا نیست از بابت خودمه .... اینبار دیگه من بودم که اذیت شدم ... نه هنوز دارم اذیت می شم...
-
زلزله
یکشنبه 3 تیرماه سال 1386 08:15
زلزله نوعی وحشت هستش برای مردم .... اما من زمانی که زلزله اومد فقط خاطرات یادم اومد .... آهنگ سیاوش ٬ جهان کودک ٬ مردم وحشت زده ٬ ما سرخوش .... جالبه ٬ در دوره ای که ما ٬ ما نیستیم ٬ من ٬ از ما بودن قدیم لذت می برم ... جالبتر اینکه ٬ خیلی وقت هستش که ما بودن دیگه لذت نداره ٬ ولی چرا؟ وقتی که رو کاغذ ببینی همه چیز...
-
یک سوال
جمعه 18 خردادماه سال 1386 23:26
شاید یک روز یک آدم مناسب در یک موقعیت مناسب در یک زمان مناسب برات پیدا بشه ... اونوقت توچه می کنی ؟؟؟
-
خیلی سخت شد
پنجشنبه 17 خردادماه سال 1386 14:11
یک صحبت دوساعته ... خیلی داره سخت می گزره... مثل معتادی که دود بهش خورده ...
-
ازت متشکرم ...
شنبه 12 خردادماه سال 1386 01:17
یکی می گفت زندگی همینه که هست ... اما من نمی دونم که آیا باید خوبی هاشو دید و قانع بود ؟؟؟ یکی می گفت هدف رو نوع زندگی میسازه نه زندگی رو خود هدف ... مقصد آنجایی نیست که به سوی آن می رویم ٬ را ههای رسیدن به هدف بسیار است که این مسیرها هم انسان رو و هم هدف رو تغییر می دهند ... برای رسیدن به هدفهای بزرگتر مسیرهای...
-
بانه
سهشنبه 8 خردادماه سال 1386 11:01
بانه شهری است عجیب ... مردمانی عجیب .... خوش گذشت .... مسافرت کاری .... قاچاق سوخت .... وای وای ....
-
روزهای متفاوت
جمعه 4 خردادماه سال 1386 16:09
همه چیز عوض شده ... خیلی مفرح نیست ولی بازم تنوع هستش .... فکر می کنم برای مدتی لااقل نتونم با کسی ارتباط احساسی پیدا کنم ... جایی از زندگیم پر شده بود و با کسی که حالا حالا فکر می کنم آدم لایقشو پیدا نکنم .... با اینحال متاسف نیستم ٬ الان راحت ترم .....
-
لحظه
شنبه 15 اردیبهشتماه سال 1386 00:22
فقط لحظه ای که تصمیم عاقلانه گرفتی حرکت ناشیانه انجام بده
-
لحظه ها
دوشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1386 00:01
تنهایی های بعد از یک ارتباط عاطفی طولانی یکی از قشنگ ترین لحظاتی هستش که آدم در زندگی دارد... لحظه ای فکر به گذشته ... لحظه ای فکر به آینده ... لحظه ای برنامه ریزی کردن ... لحظه ای بی قرار راه رفتن ... لحظه ای دوست داشتن دیگران ... لحظه ای خود خواهی ... لحظه ای پشیمانی ... لحظه ای انگیزه ... لحظه ای حس تنهایی ... لحظه...
-
یاداشت دیر (قسمت اول)
شنبه 1 اردیبهشتماه سال 1386 01:33
(یاداشت امروزم به معنی این نیست که از کاری که کردم پشیمون هستم ) شاید دیروز فکر می کردم خیلی خوب بودم ٬ اما امروز می دونم که چه لحظات خوبی رو به خاطر مسائلی بی ارزش ازدست دادم ٬ می دونی جاهایی از زندگیم بود که واقعا به من خوش می گذشت ولی نمی دونستم و حسرت دیگران رو می خوردم ... فکر می کردم حسود نیستم ٬ ولی بودم ٬ خودم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 فروردینماه سال 1386 00:52
یکی از قدرتهایی که هرکسی نیاز داره تلاش برای رسیدن به خواسته های برحق یا غیره برحق خستش ٬ از قدرتهایی که به راحتی نسیب هر کسی نمی شه ٬ آدمهایی که این قدرت را دارند باید حتما و حتما قدرت دومی داشته باشند که بتوانند در مقابل عدم دسترسی به خواسته های خودشون خونسردی و متانتشون رو حفظ کنند . دوستی داشتم که بسیار محترم و...
-
پریشونی
پنجشنبه 23 فروردینماه سال 1386 02:33
اگر یک مرد نبودم اولین انخابم گریه بود .... دوستانی که لطف دارند.... دوستانی که مشکل دارند .... دوستانی که عاشقند .... این حاصل یک تصمیم بعد از یک برخورد بد بود !!! یک تلفن ناشناس ... یک پیشنهاد شام ... حرفهای تکراری .... نمک روی زخم .... دلداده ای که هیچ نمی دونست ... تنهایی ... تنهایی ... تنهایی ... انقدر بد نیست...
-
گذشت ....
چهارشنبه 15 فروردینماه سال 1386 19:14
دیروز ۱۴ فروردین بود ....
-
پایان
چهارشنبه 1 فروردینماه سال 1386 02:33
لحظاتی دیگه سال لعنتی ۸۵ مثل خیلی چیزای دیگه تموم میشه ... یکی از سخت ترین سالهای زندگی خصوصیم ٬ کاریم ٬ اجتماعیم و .... همیشه تو این لحظات اضطراب دارم ولی امسال برای اولین بار تنهایی سال رو تحویل می کنم ... سالی که با خیلی امیدها شروع میشه و امیدوارم امیدهام نا امید نشه .... خاطرات قشنگ گذشته هم نتونست راهی که بسته...
-
برو بابا جون
پنجشنبه 24 اسفندماه سال 1385 20:01
نصیحتم می کنن ... هه هه من که بچه نیستم
-
هیچ
شنبه 19 اسفندماه سال 1385 23:06
قبلا: دریا طوفانی .... شادی در سرحد نهایت .... غم در سرحد نهایت ..... آرامش در سرحد نهایت .... استرس در سرحد نهایت .... لذت در سر حد نهایت ... افسردگی در سر حد نهایت .... دو از دوستان ..... دور تر از دوستان .... خیلی دور تر از دوستان .... حالا: دریا آرام ..... شادی + غم = هیچ آرامش + استرس = هیچ لذت + افسردگی = هیچ...
-
زندگی دیگر
جمعه 18 اسفندماه سال 1385 01:02
اگر بار دیگر می زیستم سخن کمتر می گفتم ٬ بیشتر گوش می سپردم ٬ دوستان و عزیزانم را به شام دعوت می کردم بی آنکه نگران لکه هایی که بر فرش افتاده یا مبلی که رنگ و رویش رفته ٬ باشم .... اگر بار دیگر می زیستم ٫ دوستت دارم های بیشتر و مراببخشیدهای افزون تری می گفتم .... اگر بار دیگر زندگی می کردم ٬ هر لحظه آن را به چنگ می...
-
عید
چهارشنبه 16 اسفندماه سال 1385 22:16
قدیم ترا: عید می آمد... ما بچه ها خوشحال بودیم ٬ بزرگا بی تفاوت ٬ بزرگترها ناراحت مسافرت می رفتیم ... نه جای دور ....همین جا ها ..... دور هم بودم .... خوشحال .... قدیما: عید می آمد ... بچه ها ؟؟؟؟ ٬ ما بزرگا خوشحال بودیم ... بزرگترها گریون .... مسافرت می رفتیم .... دور دورا .... اون جاها .... دور از هم بودیم .... به...
-
برگشتنم مبارک
شنبه 12 اسفندماه سال 1385 01:00
خیلی مسخره و بی دلیل رمز عبورم یادم رفته بود .... شش ماه سعی می کردم یادم بیاد ولی یادم نمی اومد... حق دارین فکر کنین و بگین بی تفاوتیم باعث این فراموشی شده بود... دوست داشتم دوباره حس جوانی داشته باشم وووو اومدم .... الان دیگه یک وبلاگ خلوت و فراموش شده دارم .... سال ۸۵ سالی بود سخت ... سخت .... سخت .... سخت .... اما...
-
اصل اول....
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1385 12:17
برای تو که همیشه خواستی بهترین برای من باشی ٬ باید بدونی اعتماد به نفس اصل اوله .... توی ابن دنیا همه کار برای من کردی ٬ ریباترین های من در هر جز زندگی شدی ..... تنوع در زندگی انسانها یک اصله ولی آدمهای ابله برای تنوع اصل زندگی رو فراموش می کنن .... بدون اگر هیچی نباشه ٬ یا زمانهای هیچی نبوده ٬ وجود تو بوده و همیشه...
-
همهمه سوال
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1384 15:12
به نظر شما دختر ها در چه سنی باید ازدواج کنند ؟ اصلا دختر خانم ها در چه سنی ازدواج کنند بهترین سن هست ..... یا تا چه سنی ازدواج نکنند دیر می شه براشون .....؟؟؟ اصلا باید آیا حتما ازدواج کرد؟؟؟؟؟؟؟؟ واقعا عشق رو ترجیح می دادید یا ازدواج رو ؟؟؟؟؟ اگر طرفتون قصد ازدواج نداشته باشه و شما اصرار به ازدواج حتی به شرط جدایی -...
-
مهمتر ین
یکشنبه 16 بهمنماه سال 1384 16:37
مهمتر از اینکه ازگیل خیلی کمک کرد توی این چند وقت ... مهمتر از اینکه همه خیلی به من لطف کردن ... مهمتر از اینکه در خونه جدید مستقر شدم .... مهمتر از اینکه کلاهمونو بردن ..... مهمتر از اینکه دیونه کوچولو خیلی تغییر کرد و خوشگل تر شد .... مهمتر از اینکه اکبر رفته و جاش خیلی خالیه .... مهمتر از اینکه شرکت تبلیغات نمی کنه...
-
ساکن شدم...
شنبه 1 بهمنماه سال 1384 16:18
بالاخره از دیشب ساکن شدم .... شاید باورم نمی شد که انقدر با غصه به خونه جدید بیام .... حتی ازگیل هم موقع رفتن داشت گریه می کرد .... ولی احساس خوبی از اینکه برای خودم هستم دارم .... تجربه جالب و سخت و جذاب .... بازهم از ازگیل و آرشتونگ تشکر می کنم و جالی اچک رو خالی .... به امید روزهای بهتر .....
-
دوران سازندگی
سهشنبه 27 دیماه سال 1384 11:22
دوران سخت سازندگی رو به اتمام هستش .... خیلی سخت هستش وقتی تصمیم بگیری که زندگی آروم و راحت خانه پدری رو ول کنی و بری دنبال کار خودت و ساختن خونه زندگی برای خودت .... خیلی بی خیال شروع شد ولی .... واقعا خیلی سخت بود ... نه شاید هم برای من سخت بود .... اما دوستان خوبی که دارم خیلی به من کمک کردند .... از همه بیشتر دوست...
-
دمتون گرم ...
چهارشنبه 21 دیماه سال 1384 01:32
روزی که یک گام به جلو بر می داری حس عجیبی داری .... حسی از موفقیت .... حسی از ترس ........ حسی از تنهایی...... حسی از شجاعت .. حسی از ترقی....... اما هرچه باشد باید گام را برداشت ... مگر نه اینکه آدم موفق آدمی است که هروزش با دیروزش فرق بکند و حرکتی رو به جلو داشته باشد.... شاید بعضی حرکات گاهی انسان را به سه قدم عقب...
-
خیلی کار دارم ....
دوشنبه 19 دیماه سال 1384 00:35
برای شروع صفحه جدیدی از زندگیم شاید روزهای بدی رو انتخاب کردم ... ولی کاری رو که شروع کردم باید تا انتها انجام می دادم ... الان که فکر می کنم خیلی سخت خواهد بود اما هرکسی باید یکروز مستقل بشه ..... توی این گیر و دار هرکسی یک جوری مخالفت شو اعلام کرد ... همه اخمالو و عصبی پصبی .... فکر کنم دوری از صمیمی ترین دوست و...