+++++

++++++


منزل ما + پستو + دایی + ماشین جدید + شیرینی = ترکیدیم بابا
راه منزل + شیرینی ویول + خانه پیوند + میمون + همه + ... + غذاهای خوب = پنجشنبه باحال
 یک شب + یک اکیپ جدید + ازگیل غرغرو + آپاچی = برنامه تفریحی شنبه
ساعت ۹+ دوش + ازگیل بدون غرغر + کاوه + غزال + سوپر + جوجه کباب + دار آباد + کوه +‌ ساناز +‌ امیر + خوردن + چای + قلیون = خیلی حال داد
سرکار + راه منزل +‌ بارون + عروسک + غذای پستو = به به
دوستای جدید +‌دوستان خوب قدیمی (فقط خوباشون) = ؟
آرش + بابا +‌ بولر + خواهر + پول +کرمانشاهانی = کوه صبر
تی تی + ام اس آی + سامی = وای وای
عروسک + میمون + ازگیل+موش= XXX
ام اس آی + کریتیو + ای ام دی = روزی ما
بالا افتادن + وبلاگ = خاموشی 
هانا + ۱۸ فروردین = تولد
 اکبر + مالزی + یک سال دوری + رفیق باحال = دل تنگی
تورج + پول + کار = دله
سامی + خوردن + شکم = هیولا

تو نخونی بهتره ...

۱۳ فروردین هم گذشت ....
حالا  دوباره زندگی عادی می شه ...
صبح تا شب کار ....
شب تا صبح بحث و جدل ....
اما چرا ؟
من نمی خواهم بگذارم زندگی عادی شه ....
کارم رو به پیش می برم خیلی تلاش خواهم کرد... حتما تلاش هر انسانی ثمر خواهد داشت...
چرا بحث .... دوستی با بالا و پایین هاش .... اینجوری بهتره ....



خدا به آرش کمک کنه ... شاید روزهای آینده براش سخت باشه .... اگر اونهم ناراضی باشه و منهم پس باید به انصاف خودم شک کنم ....
جالبه اون ناراضی نیست و من ناراضی هستم .... پس باید دیگه به عقلم شک کنم ...
خانم استاد کماکان مهر خاموشی به لب زده .... چرا؟
ازگیل عروسکی هم تلاش می کنه چیزی رو که خراب نشده درست کنه ... ای شیطون ....
blogdky هم تو این روزها عشوه داره ... چند روز یکبار کار می کنه ....

دعا کنین تی تی و هم تیمی هاش هم تو کارش موفق باشه چون منم یک جورایی کارم به موفقیت این آقا و مجموعش گره خورده .... البته مطمئن هستم ماها با هم موفق خواهیم شد... همون جور که تا حالا بودیم ... (من اینطور فکر می کنم)
راستی راجب رئیس جدید بگم ...
خیلی جالبه دوستی بسیار جوان وارد سیستمی شد که این سیستم بسیار پشتوانه مالی بالا داشت (دارد) و شدیدا با روشهای سنتی و متکی بر روابط (گاها بسیار ناسالم)  اداره می شد... پس مجالی به تفکرات جدید و آدمهای تازه وارد داده نمی شد ...
سمت مسئول بازرگانی یک یا دو محصول مهم ...
سمتی به ظاهر کمرنگ ....
اولین برخورد ما خیلی ساده بود ٬ شاید دوسال پیش توی اتاقی بسیار کوچک که من برای صحبت در مورد محصولی دیگر با خانم بالا افتادن رفته بودم .... (آخه اون موقع همین قدر برای این جوانان تازه وارد به این مجموعه جا وجود داشت) ...
جوانی محکم اما کنجکاو و کم حرف  ... (من تا حالا نفهمیدم موقع حرف زدن اطلاعات می گیره یا  خیلی اطلاعات می گیره )
روزها گذشت و الان در جایی نشسته که شاید خودش هم فکر می کرد کمی دیرتر به این نقطه برسه ....
و من دارم فکر می کنم که با این آدم بسیار مغرور که مطالعاتشم (حداقل در رابطه با کاری که در پیش رو دار) بسیار بالاست (امان از دست آدمایی که سواد کلاسیک دارند) و اصلا رحم ندارد (قبلا خودش به من گفته: احمق احمق احمق اصل اقتصاد است (یعنی رحم و دوستی و این حرفها هوتوتو)) و روابط بسیار منطقی متکی به ضوابط سر لوحه کارش هستش چطور باید کنار اومد ...
سه تا تیم لیدر داشتیم ٬ آخرین نفر شاید اگر رئیس می شد برای من بهتر می بود ... اما مرد جوان با همه خشک بودن و مغرور بودن (هنوز این جمله در خاطرم هست که نمی خواهی نخر ...) تا حالا برای من خوش قدم بوده ... البته از خوش فکری این دوست  همیشه متشکرم ... به نظر من وقتی یک آدم باسواد در راس کاری قرار می گیره حداقلش اینکه ضرر نمی کنی ... رئیس جدید موفق باشی ٬ امید وارم من و سیستم من هم روزی در قسمتی از موفقیت تو سهیم باشیم و در روزهای سخت بتونی روی (رهآوردما) حساب بکنی آخه تو روزهای خوشی خیلی ها هستند که می تونی روشون حساب کنی ....
ولی این تی تی رو اگر ردش کنن بره بهتره ها ... خیلی موجود خطرناکیه ... حواست نباشه ممکنه ....
در هر صورت برای همه بچه های جوان و کوشای مجموعه دعا می کنم موفقشن که در این صورت ما هم کماکان موفق خواهیم بود ....

هرچی بود گذشت ....

من اومدم ....
اصلا نمی خوام راجب مسائلی که گذشته حرفی بزنم ...
از ازگیل و خانم بالا افتادن و خانم والیبالیست و تورج و آرش و نوید تشکر می کنم از همدردی که با من کردن و دمشون گرم ... با بودن دوستان خوبی مثل این دوستان احساس خوبی به آدم دست می ده ....
از خانم شاعر هم بابت مسائلی که گذشت (که شاید تقصیر هر دومون بود ) دلجویی کنم و بگم مرور زمان کینه ها رو از دل می بره و خوبی ها می مونه ٬ من در هر صورت لطفهایی که به ما کرده و زمانهایی که خوش بودیم رو فراموش نکردم ولی هنوز حق گله رو برای هردو طرف محفوظ می دونم ... اما فقط اگر در هر موردی که تند رفتم پوزش می طلبم ... ارزش روابط بیشتر از این بود که من بخوام اینطور تند برخورد کنم .... ولی بعضی وقتها حساسیتها به مسائل و بعضی آدمها انسان رو از تفکر منطقی دور می کنه ...
دیگه هرچی مسائل بد بود گذشت و حالا باید پیش رفت بسوی خوشی ...
می دونین حالا که فکر می کنم می بینم با پیش آمدن مشکلات انسان قدر عافیت رو بهتر می فهمه ٬ خوب و بد رو زودتر تشخیص میده و دوستان خوب رو از بد بهتر تشخیص می ده ...
من الان از یک هفته پیش احساس بهتری دارم چون ...
دوستانی دارم که به وجودشون افتخار می کنم ... (مخصوصا افرادی که در بالا ازشون یاد کردم)
برادرنم و خانمهاشون مادر و پدرم واقعا ارزشهایی فراتر از آنچه بود برام دارند ...
و ....
دعا می کننم برای  ...
برای ازگیل که خدا بهش هر چی رو که ازش می خواد  (جز یکچیز) بهش بده ... حس شک رو هم از دلش دور کنه (بعیده) ... یکمقدار هم خانه داری بد نیست  .... (بابا کدبانو)
برای خانم بالا افتادن که همچنان در کارهاش درکنار همکارانش موفق باشه و بهتر از قبل به پیش برن و در سال جدید انقدر بد اخلاق و غصه دار مطلب ننویسه و  اصلا برای سال جدید لطف کنه و یک مطب بنویسه ... (وبلاگ بالا افتدن به خاطر نبودن مطلب جدید و خاموش شدن ذوق نویسندگی و شایدهم نبودن آقای بیزی به بالاترین قیمت اجاره داده می شود)
برای خانم والیبالیست که کارش زودتر در کنادا تموم شه و بیاد که زنده بگیرمش که داغ کیت کتها هنوز به دلم مونده ... (بابا خارج رفته)
برای تورج که انقدر مال دنیا دوست نباشه و روزهای تعطیل سرکار نره ... (پول پرست ریش حنایی)
برای آرش که در سال جدید انژی یک راکتور اتمی بهش وصل شه و بیخیال این کلاسهای انرژی درمانی بشه و عاشق بشه تا ببینم می تونه باز راجب دختر خانمها انقدر بد بگه ... (ای هدزی بد بخت)
برای نوید هر چقدر دعا کنم کم هستش  پس وقتمو تلف نمی کنم ...
برای اکبر هم دعا می کنم خدا بهش این قدرتو بده که بتونه اول فکر کنه بعد تلفنی حرف بزنه ...
برای تی تی هم دعا می کنم خدا مثل خودشو بهش قسمت کنه (خودش می دونه چرا)...
برای چند نفر دیگه هم دعا دارم که دیگه می رم تو مسجد محل دعا کنم چون اینجا که جای دعا کردن نیست ...
امید وارم همیشه برای هم بمونیم و روزی در خوشیهاتون از تون تشکر کنم ...

سال جدید

فکر کنم سال جدید از دیروز شروع شد ....
میدونستید حتی گوگل هم دوست داره به افتخار ایرانی بودن نایل بشه ....


راستش روزهای خیلی خوبی رو نمی گذرونم .... میگن سال خروس برای متولدین ببر اصلا خوب نیست ... منهم فکر می کنم اصلا خوب نیست ...
من که از هر لحاظ بد شروع کردم ... آدم های بی ظرفیت (از لحاظ اجتماعی) چنان دورم رو گرفتن که یکی از همین شبها صدای خوفناک فرهنگ پایین رو در گوش شب با فریاد ترنم کردند ... گویا دوخط شعر گفتن ٬ توانایی از بین بردن مشکلات شخصیتی انسانها را دارد... انسانهایی که دائما برای جلب توجه دیگران در تلاش هستند که کثیف ترین و احمقانه ترین راهها رو طی کنند... کسانی که بواسطه کمبودهای شخصیتی و اجتماعی عرصه رو هم برای خودشون و هم اطرافیانشون تنگ کردند و در راه خودنمایی هرگونه آزار را به نزدیکانشان وارد می کنند.... برای این انسانها حتی دوست و دوستی معنیی نداره ... به راحتی دوستی ۱۰ سال ۲۰ سال و حتی بیشتر رو به هیچ می انگارند و برای نمایشی بچه گانه به تاریکی روزهای عید پایتخت فرو می روند... شاید حق با این آدما باشه آخه اینا می گن چون ما خیلی خوبیم دیگران نمی خواهند با ما باشند و از ما منزجرند و چون مانمی توانیم باید کاری بکنیم که دیگران هم نتوانند ... و این قصه ادامه داره ....
از این مسائل اگر بگذریم دعا می کنم که سال به همین نحوستی که برای من شروع شده برای شما شروع نشده باشه و شما هم دعا کنین که من هم از این امواج منحوس راحت بشم ...
هانا جان از همدردی که کردی ازت متشکرم ٬ امیدوارم سال خوب و پر از شادی در پیش داشته باشی (هنوز که کانادایی نشدی؟؟؟)