دفترچه خاطرات

تازه فهمیدم که من همیشه چقدر اشتباه می کردم ؟؟

همیشه در روابطم با هرکس خودم رو گرفتار ریزه کاریهای نامحسوسی میکردم که باعث می شد از لذت دوستی ها کم بشه .

اما الان یک چند روزی هست ٬شاید غریب به یک ماه یا بیشتر ٬ دیگه اصلا همه چی روز گذاشتم به عهده روال طبیعی خودش ٬ نتیجه اینکه همه چیز داره روز بروز بهتر می شه .

شاید اولین چیزیهایی که خیلی تغییر کرد روابط ما باهم بود که هرجوری حساب می کنم روز بروز بهتر می شه که خوب این باعث می شه روز بروز بیشتر خوش بگذره . البته این حس که همیشه اون از خود گذشتگی بیشتری نشون می ده در وجودم هستش و خارج از یکسری تیک های اخلاقی که هر آدمی داره فکر میکنم اون خیلی از کسانی که من دیدم بهتره چه کسانی که خودم باهاشون رابطه داشتم چه کسانی که به نوعی از طریق دوستان یا ... آشنا شدم .

کارم هم با همه اعصاب خوردیهاش بهتر شده که توی این جریان بابای آراد خیلی تاثیر داره ٬ می دونید قبلا همه برای چشم داشتی به آدم کمک می کردن یا به نوعی شراکت ٬‌ولی این یکی دیونست ٬ فقط کمک می کنه و غر می زنه و دودره می کنه ٬ البته حتما دنبال دعای خیر ولی من دعاشم نمی کنم ٬ فقط گه گداری فحش می دم بهش ٬ ازهمه اینها گذشته علی جون دمت گرم و دم برو بچهاتونم گرم ٬ ما اوضامون خیلی بهتره امیدوارم همیشه همیجور باهم خوب کار کنیم .

حالا من نمی دونم چار از وقتی که بلاگ اسکای عوض شده نه دل آدم به نوشتن می ره نه می تونه درست حسابی بنویسه ٬ شده دفترچه خاطرات .

بچه علی رودیدیم ٬ ساناز رو هم دیدیم که بچشو خورده بود ٬ کاوه رو ندیدیم آخه خوب معروف شدن دیگه با ما حال نمی کنن ٬ راستی مریم خانوم بابت دیشب دستت درد نکنه خیلی لطف کردی.

دنیای جدید

من هنوز با دنیای جدید بلاگ آشنا نشدم یکمی که راه افتادم براتون شیرین کاری می کنم البته باید بگم که چند وقتی که نبودم از سر ناچاری بود چون پول تلفن رو نداده بودم و قطع شده بود . خوب هرکسی ممکنه یک روزی بی پول بشه دیگه این که شرمندگی نداره . به نظر شما من باید شرمنده بشم ؟