قرار


من نمی دونم آدما رو چی بهم پیوند می ده . من نمیدونم کجای حس آدما دچار مشکل می شه از نبود دیگران ؟ من نمی دونم جنس احساس چیه ؟ من نمی دونم چی باعث می شه بگیم بدی و  از دیدن هم لذت ببریم ؟
برف می آمد . خیلی روز آرومی داشتم . پیام آمد . ازت متنفرم بی لیاقت . ۱۰۰۰ بار تکرار کردم . آرش گفت چرا خودتو اذیت می کنی ٬ اگر گیری برو جلو .
نه من نمی خوام برم جلو . آرش رفت . می دونست اگر بره من هم می رم ٬ رفت و زنگ هم نزد . شاید ذهنمو خونده باشه . موقع رفتن باز هم گفت چرا بی خود خودتو خسته می کنی؟
قصدم چی بود ؟ (من می خوام گله هامو بکنم ٬ من هم می خوام حرفهامو بگم) . همین .
قرار ٬ اما
گفتم بیا تا غم دل با تو بگویم چه بگویم که غم از دل برود تا تو بیایی .
جالبه بازهم گله شنیدم .خیلی مسخره است ولی از شنیدن این حرفها هم لذت می بردم . آرش ٬منم پیر شدم . دیگه احساساتمو نمی تونم کنترل کنم . 
حالا قشنگ معلومه که من اونو دوست دارم نه اون منو . نمی گم دوستم نداره ٬ عادت رو نباید با دوست داشتن اشتباه گرفت .
نمی دونم چیکار کنم ولی خودمو می سپرم به زمان ٬ شاید راهی داشته باشه که به دیگران بفهمونه که من  چطور می تونم دوست داشته باشم بدون اینکه دوشتم داشته باشن .
باز هم گله نکردم می دونی چرا ؟ آخه آدم مگه می تونه از بتش گله بکنه ؟
اما هنوز هم به خودم مغرورم . هنوز هم اعتقاد دارم وقتی نبودم می فهمند که من هم کار هایی ممکنه کرده باشم . اما اگر دیر باشه چی ؟

در حیرتم از مرام این مردم پست   مردم زنده کش مرده پرست

راستی دوتا دوست صمیمی چطوری خداحافظی می کنن؟

نظرات 5 + ارسال نظر
افکار همایون ! جمعه 23 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 11:53 ب.ظ http://hgd.persianblog.com

:: حریم دلم را شکستی

...

قلبم را

به زنجیر دلت

پیوستی

...

از همه چیزها

تو مرا

گسستی

...

با نگاهت

به تسخیر من نشستی ::

ازگیل شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 12:24 ق.ظ

سامی من هنوزم عاشقانه میبرستمت.برای همینم بهت گفتم میترسم نگاهت کنم.

احمدرضا از دیار غربت شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 12:28 ق.ظ http://www.ahmadreza70.blogsky.com

سلام...وبلاگ جالبی داری...خوشحال می شم به وبلاگ من سر بزنی و نظربدی و البته جدیدترین مصاحبه محشر رو هم بخونی.
منتظرم...

هاهاهاهاهاهاهاها شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 02:58 ب.ظ

هاهاهاهاهاهاها

میدونی چیه؟ دوست داشتن اشتباه نیست. بد هم نیست...
اون چیزی که بده اینه که آدم یه چیزهایی رو با دوست داشتن قاطی کنه. رفیقت میدونست اگه بره تو هم میری؟ پس بیخودی نرفت.... رفت که تو هم بری. میدونی که هیچ وقت این کارو نمیکرد. حتی یه زنگ هم نزد..... ولی چرا؟ مگخ نمیدونست حالت بده؟ بازم زنگ نزد؟ چرا؟ راستی چرا شب برنگشت؟
نمی دونم تا حالا به جواب این حرفها فکر نکرده بودم.
هیچ وقت فکر کردی آدم باید از زندگی لذت ببره؟ حالا هر جوری که باشه....
تا حالا فکر نکرده بودم.........
نمیدونم احساسات قابل کنترل نیست تو هم هیچ وقت احساساتت رو کنترل نمی کردی... میکردی؟ نه ... هیچ وقت.
فقط تنها کاری که میکردی ... میدونی من به این کار نمی گم کنترل احساسات.چون دوست داشتن رو نمیشه کنترل کرد. درسته؟ در ضمن یک چیز دیگر رو اشتباه گرفتی می دونی چی؟ آدم هرچی پیر تر میشه اون کنترل احساسی که تو میگی براش راحتتر میشه. هیچ وقت فکر کردی شاید جوون تر شدی.....؟
یه بار از دوستت پرسیدی چرا یه دوستی مثل این اینقدر دوام میاره.... یادته؟ دوستت بهت گفت چون دوستی که از دوستش توقعی نداشته باشه هیچ وقت از دست دوستش ناراحت نمیشه. یا اگر بشه زود یادش میره و فراموش میکنه. تو اگه از دوستت توقع داشته باشی از کاری که میکنه یا نمیکنه ناراحت میشی درسته؟ ولی دوستت تا حالا شده که ازت چیزی بخواد و توقع داشته باشه که اون کارو براش حتما انجام بدی؟ اگر کردی گفت دمت گرم رفیقی- حال دادی ..... اگر هم نکردی گفت دمت گرم رفیقی ولی نتونستی٬ یا حال نکردی یا .... ولی توقع ...... نه نه نه

دوست داشتن بد نیست خیل قشنگه خیلی خوبه آدم رو به خیلی چیزها پیوند میده٬ اما تا وقتی که مثل یه غذای خوشمزه نباشه که برای آدم مریض ضرر داره. تا وقتی که مریض نیستی بخور دمت هم گرم حال کن از خوردن اما اگه مریضی نه اینکه نخوری ولی یه ذره پرهیز کن. اینقدر که سلامتت رو دوباره بدست بیاری.
آدم چیزی نیست که خودش رو بسپره به دست چیزی٬ میدونی چرا؟ چون این تصمیمات آدم هست که میتونه مارو ببره بالا یا بیاره پایین یا اینکه آینده مارو تغییر بده.....
یکی از دوستان تو بنیاد تعاون میگفت آینده جایی نیست که به آنجا میرویم بلکه جایی است که آنرا میسازیم و ساختن آن هم مقصد و هم سازنده را دگرگون میکند. میدونی چی میگم که ...؟
در ضمن اینم بدون هیچ وقت دیر نیست میدونی چرا؟ چون امروز همون فردایی هست که همیشه منتظرش بودی......
در ضمن خیلی دلم میخواد کارتون الدورادو Eldorado رو ببینی.
وقتی تموم شد راجع به اینکه دوتا دوست صمیمی با هم چطوری از هم خداحافظی میکنند با هم حرف میزنیم.
گول حرف اینو اون رو هم نخور. اون چیزی که مهمه حال کردن و لذت بردن از زندگیه ............

مریم یکشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 03:49 ق.ظ

همیشه فکر میکنم که آدم اگر کسی را واقعآ دوست داشته باشه هر کاری براش بکنه از اون کار لذت میبره.دوست داشتنهای ادمها هم باهم متفاوته.اگر کسی مارو اونجوری که می خواهیم و انتظار داریم دوست نداره دلیلش این نیست که دروغ مگه و دوستمون داره.دوست داشتن حساب کتاب و دو دو تا چهار تا نداره.
آدم نبا ید با دوست داشتنش مبارزه کنه، این دلیل بر قوی بودن نیست.دوست داشتن کسی رو نباید زیر سوال برد و اونو با نام عادت بی ارزش کرد .
ببین رفیق با خودت و عشقت روراست باش.محبت ادمها هیچوقت از یاد نمیره و بی ارزش نمیشه، پس تمام اون محبتی که تو از ته دل کردی واقعی بوده که بر دل عشقت نشسته و اونو به تو علاقمند کرده، در مورد اونم همینطور.
نمی خواهم حرفهام جنبه نصیحت داشته باشه سامی جان.
در آخر هم میخواهم چند جمله از نادر ابراهیمی برات بنویسم:
با خاطره زیستن بریدن از حال است نه غنی کردن حال.
حافظه برای عتیقه کردن عشق نیست،برای زنده نگه داشتن عشق است.
عشق،در قاب یادها، پرندهایست در قفس.منت آب و دانه بر سر او مگذار !
عشق ،طالب حضور است و پرواز نه امنیت و قاب.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد