گفتم .... گفت ...


گفتم چرا تو که انقدر با احساسی با کسی دوست نمی شی ؟
گفت کسی رو که می خوام رو پیدا نمی کنم ...
گفتم مگه کسی تونسته که کسی رو پیدا کنه که همه مشخصات مورد علاشو داشته باشه ؟
گفت آخه هیچکس اونی که من می خوام نیست ....
گفتم اگر بیست درصد از مشخصاتی رو که تو می خواهی اگر کسی داشت با هاش دوست شو بقیش به مرور با تغییر در خواسته هات بدست می آد.
گفت نه می ترسم کسی رو دوست داشته باشم و اون همونی نباشه که می خوام ....
گفتم تا موقعی که با هیچکس رابطه ای نداشته باشی که اصلا همونی که می خواهی رو پیدا نمی کنی ....
گفت می ترسم احساسم رو مثل چند وقت پیش اشتباه سرمایه گذاری کنم ....
دیگه من فقط میگفتم :
گفتم که اصلا عشق و منطق باهم جور نیستن که بنشینی ببینی که سرمایه گذاری درست بوده یا نه ....
گفتم هر کدوم از ما هر چقدر هم که بی نیاز باشیم در هر صورت اجتیاج به ارتباط عاطفی با جنس مخالفمون داریم ٬ ما بعضی حرفها رو فقط به جنس مخالفمون می تونیم بزنیم .....
گفتم او چیزی که از دست می دیم فقط زمانه که بر نمی گرده و غیر از زمان همه چیز قابل برگشته حتی شکست خورده ترین عشاق هم بعد از گذشت مدتی دوباره کسی رو پیدا کردن و از عشق اولشون بیشتر دوستش داشتن (کتابهای عاشقانه عکس این عقیده رو دارن )
گفتم برای رسیدن به عشق خودت رو از این حالت محافظه کارانه رحا کن (حالت محافظه کارانه رها کن)بعد می بینی که حتی ممکنه کسی رو که قبلا در این حد هم نمی دیدی که بهش سلام کنی می شه همونی که دنبالش بودی ٬ آخه می دونی عشق مثل یک جرقه است یکهو می بینی که در آتیشش داری می سوزی ....
و وقتی عشق رو پیدا کردی تازه زندگیت معنی پیدا می کنه ....
اما اینا همش عقاید منه و مطمئن هستم تو عاقلانه تر از من فکر میکنی .....
نظرات 3 + ارسال نظر
هاله-بالاافتادن یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 10:30 ق.ظ http://haleh.blogsky.com

بنویسیم : از این حالت محافظه کارانه رها کن ....
ننویسیم : از این حالت محافظه کارانه رحا کن !!!! :)))

من من کله گنده یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 12:41 ب.ظ

میدونی چیه؟
بعضی وقتا آدم باید اون کاری رو بکنه که دوست داره.....
اینجا نمیشه اون کارو کرد........
آدم باید فتاد هزار نفر رو امتحان کنه که ببینه درست سمایه گذاری کرده یا .....
ولی شاید هیچ وقت به کسی که واقعا فکر میکنه دوسش داره نگه که دوست دارم...... از ترس اینکه بگه نمیشه دوسم داشته باشی.
گفتن فایده نداره ....... یه نفر باید به مرحله ای برسه که بفهمه آیا احتیاج داره یا نه. اون وقت باید راهشو پیدا کنه. وقتی راهشو پیدا کرد اون وقت عمل کنه ولی مشکل اینجاست که تو گفتی عمل کن ولی راهی نبود که بخواد بره.
وقتی مقصدی نیست...... راهی هم وجود نداره برای رفتن.

[ بدون نام ] یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 08:04 ب.ظ

خوشحالم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد