گفتمان روز مره ......


سکانس دوم :
قسمتی از برداشت اول :
دختر: تو خیلی بی رحمی ....
پسر : مگر من توی دوستیمون کم کاری واست کردم .....
دختر : تو ؟؟؟ (با لحن نیمه استهزا) تو همه کار کردی من هم ممنونتم و خیلی به من لطف کردی .....
پسر (توی افکار خودش ) :: من که تورو عاشقانه می پرستم و می پرستیتم تو خودت همه چی خراب کردی .....
پسر : من کاری نکردم لازم نیست مسخره کنی ٬ همه مسائل زندگی تو به همه گفتی ٬ رفتار همه رو ببین ....
دختر : من مثل تو سرد و بی رحم نیستم ٬ در ضمن نیاز داشتم با یکی صحبت کنم تا آروم شم ....
پسر (توی افکار خودش):: (با زهر خند ) بی رحم؟؟؟!!! ٬ کی از حال درون من خبر داره تو یا اون دوستای بی مغز و فوضولت . (ای پسر بی ادب و اوباش )
پسر : رفتار های اطرافیانت نشون می ده که چقدر درد و دل کردی ٬ همه با تنفر با آدم برخورد می کنند.....
دختر : من کاری نکردم ٬ در ضمن جز خوبی چیزی نگفتم ( توی افکار خودش :: البته خوب هرکس یک بدی هایی هم داره ) اونا خودشون از حال و روز من فهمیدن که تو با من چه کردی ......
دختر: .....
پسر :......

سکانس اول :
مکان خانه پسر :
پسر (توی افکار خودش ):: خیلی سخته ولی باید تحمل کنم ٬ اگر هم نتونم چیزی به روم نمی آرم ٬ چه روزهای خوبی رو باهم گذروندیم ٬ بهترین دختری بود که من باهاش بودم ....
پسر: .....
مادر: .....
پسر: به نظر من دختر ٬ خیلی دختر خوبی هست .....
مادر : چطور ؟
پسر : من در شرایط زن گرفتن نیستم ٬ ولی اگر بودم بهترین انتخاب دختر بود ...
مادر : به نظر تو یک دختر خوب چه شرایطی داره ؟
پسر : من کلی نمی گم ٬ ولی دختر ٬ اولا خانواده خیلی خوبی داره ٬ ثانیا برای کسی که دوستش داره از جون مایه می گذاره ٬ ثالا تحصیلات خوبی داره ٬ ......٬ مورد پنجاهم اینکه .....
مادر : خوب تو که دختر رو دوست داشتی چرا مسائلت حل نکردی ....
پسر :..........................................................
مکان خانه دختر :
دختر : (گریه) دنبال بهانه بود برای از بین بردن رابطه ....
؟؟؟؟ : لیاقت تو رو نداشت ......
؟؟!؟ : بی خودی خودت ناراحت نکن ٬ چیزی که برای تو زیاده پسر خوبه ......
دختر : ولی من دوستش داشتم ٬ اون هیچ چیز رو درک نمی کنه ٬ اصلا این کار رو من نکردم ٬
؟!؟! :‌میدونی چیه٬ پسر از اول دچار سوء تفاهمات (خانه بگمانی به قول تی تی ) بود ....
دختر: الان زنگ می زنم به دوستش و بهش می گم اون چیزی رو که باید بگم ....

سکانس سوم :
دختر : سلام ....
دوست ٬ پسر : سلام .....
دختر :.......
دوست ٬ پسر : ..........
دختر : هیچ وقت اصلا نفهمید که من چی می گم ٬ این اواخر هم همش دنبال بهانه بود ....
دوست ٬ پسر : خوب من چی باید بگم پسر ایراد داره دیگه ٬ منهم هر کاری که به فکرم می رسید گفتم انجام بدی٬ انجام دادی ؟؟؟؟
دختر : من این کار رو کردم ٬ من اونکار رو هم کردم ......٬ ولی قدر ندونست .....
دوست ٬ پسر : من نمی دونم چی بگم ولی .....
دختر : ......
دوست ٬ پسر : ......

سکانس چهارم :
دوست ٬ پسر : الو سلام ...
پسر : سلام ....
دوست ٬ پسر : .....
پسر : ......
دوست ٬ پسر : خودتون رو چرا اذیت می کنید ٬ دختر این مشکلات رو با تو داره .....
پسر :‌ خوب باشه راجبش فکر می کنم ....
دوست ٬ پسر : ......... (حق به جانب از سمت دختر یک ساعتی می گه ) .....
پسر : ......

پیام نوشتاری کوتاه sms روی همراه دختر :
به زودی وقتی که وقتش شد جواب نامه ۶ صفحه ای و تمام حرفهای رو که به تمام دوستان مشترک و اطرافیان زدی رو می دم تا بدونی اگر حرفی نمی زنم دلیل بر این نیست که من حرفی برای گفتن ندارم ....
پیام نوشتاری کوتاه sms روی همراه پسر :
من نمی فهم اصلا تو چی می گی ٬ ولی من کاری نکردم که منتظر چیزی باشم .....

سکانس دوم :
قسمتی دیگر از برداشت اول :
دختر : من دارم تو رو فراموش می کنم اگر حرفی داری الان بزن .....
پسر : باشه اگر فراموش کردی که من حرفها مو برای خودم نگه می دارم ......
دختر : نه بگو ....
پسر : دیگه مهم نیست مسائل شخصی من مربوط به خودم هستش ٬ دوست ندارم باکسی مطرح کنم ٬ الان با تو هم دیگه مطرح نمی کنم ٬ تا راحت تر فراموش کنی ٬ دیگه مهم نیست ....
دختر : .....
پسر : ......
پایان ارتباط تلفنی.
پیام نوشتاری کوتاه sms روی همراه پسر :
دختر :...... ٬ bye bye

انتهای روز :
دختر : ای دوست ٬پسر  از فوضولی و دهن لقی چی بهت می رسه ؟؟؟؟؟
دوست ٬ پسر : ؟؟؟؟؟
دوست ٬ پسر  (توی افکار خودش )::منو باش که پسر رو نصیحت می کردم ٬ اونم که کلی بار ما کرد حالا این هم از دختر ٬ شدیم چوب دوسر طلا .....
کمی انتهاتر روز :
دوست ٬ پسر : ......
پسر : همه این مسائل رو گفتی من از اول بهت گفتم که در رابطه دونفر که همدیگر رو خیلی دوست دارند اصلا توش دخالت نکن ٬ چون اگر خراب شه تو مقصری ٬ اگر درست شه هم که تو مقصر خراب شدن ابتداشی ٬ همونطور که من همین حس رو روی دوستای دختر دارم .....
دوست٬ پسر : من از اول هم نمی خواستم دخالت بکنم و نکردم ٬ ولی هردوتون رو دوست داشتم و ایرادات تون رو بهتون گفتم ......
پسر : ولی من جای تو بودم همین کار رو هم نمی کردم ....
دوست ٬ پسر : ......
پسر: ......
دوست دختر دوست٬  پسر : شما که همدیگر انقدر دوست دارید چرا جدا می شید .....
پسر : اولا که تقصیر منه ٬ ثانیا من از وابسته شدن می ترسم و هر موقع یکی رو خیلی دوست داشتم ازش جدا شدم (توی افکار خودش :: کاری ندارم که چقدر این شیش ماه آخر اذیتم کرد ٬ من باهاش خیلی لذت بردم ولی هنوز این جمله روی تلفنم هست (ازت متنفرم بی لیاقت ))
........................
ادامه ندارد .....