زندگی دیگر

اگر بار دیگر می زیستم سخن کمتر می گفتم ٬ بیشتر گوش می سپردم ٬ دوستان و عزیزانم را به شام دعوت می کردم بی آنکه نگران لکه هایی که بر فرش افتاده یا مبلی که رنگ و رویش رفته ٬ باشم .... 

اگر بار دیگر می زیستم ٫ دوستت دارم های بیشتر و مراببخشیدهای افزون تری می گفتم ....

اگر بار دیگر زندگی می کردم ٬ هر لحظه آن را به چنگ می گرفتم و به آن می نگریستم و آن را واقعا می دیدم ٬ هر لحظه را زندگی می کردم و هرگز آن را بازپس نمی دادم ....

قسمتهایی از یک کارت تبریک نوروزی ....

عید

قدیم ترا:

عید می آمد...

ما بچه ها خوشحال بودیم ٬ بزرگا بی تفاوت ٬ بزرگترها ناراحت

مسافرت می رفتیم ... نه جای دور ....همین جا ها .....

دور هم بودم ....

خوشحال ....

قدیما:

عید می آمد ...

بچه ها ؟؟؟؟ ٬ ما بزرگا خوشحال بودیم ... بزرگترها گریون ....

مسافرت می رفتیم .... دور دورا .... اون جاها ....

دور از هم بودیم ....

به فکرهم ....

حالا:

اه عید می آد....

بچه ها خمارن .... ما بزرگا تنها .... بزرگترها کمی شون موندن ....

دیگران مسافرت می رن  .... همینجاها.... آسمون ها .....

تنهای تنهای تنها....

به یاد هم ....

 

برگشتنم مبارک

خیلی مسخره و بی دلیل رمز عبورم یادم رفته بود ....

شش ماه سعی می کردم یادم بیاد ولی یادم نمی اومد...

حق دارین فکر کنین و  بگین بی تفاوتیم باعث این فراموشی شده بود...

دوست داشتم دوباره حس جوانی داشته باشم وووو اومدم ....

الان دیگه یک وبلاگ خلوت و فراموش شده دارم ....

سال ۸۵ سالی بود سخت ... سخت .... سخت .... سخت ....

اما موندیم و موندنی شدیم ....

شاید زلزله های سال ۸۵ به اندازه یک دهه فشار برام داشت ....

امید چیز خوبی هستش برای موندن و بازهم امیدوار بودن ...

من موندم و امیدوارم بتونم بمونم .....

امیدوارم سال ۸۶ بهتر باشه ....

امیدوارم پایان سال ۸۶ رو هم ببینم و خوشحال تر باشم ....

امیدوارم رمزم دیگه یادم نره ....

امید وارم یادتون دیگه نرم ...

امیدوارم امید وار بمونم ....

امید وارم ...

اصل اول....

برای تو که همیشه خواستی بهترین برای من باشی ٬ باید بدونی اعتماد به نفس اصل اوله ....

توی ابن دنیا همه کار برای من کردی ٬ ریباترین های من در هر جز زندگی شدی .....

تنوع در زندگی انسانها یک اصله ولی آدمهای ابله برای تنوع اصل زندگی رو فراموش می کنن ....

بدون اگر هیچی نباشه ٬ یا زمانهای هیچی نبوده ٬ وجود تو بوده و همیشه زیبایی های زندگی و لذت باهم بودن رو در زمانهای پوچی به من هدیه داده ....

پس اگر بودن رو ارزش دار می دونی ٬ بدون که من بودنت رو دوست دارم ....

اگر توان تمام کردن راه دوستی برای من به صورت ازدواج وجود نداره .... نباید خودخواهانه جلوی مسیرت رو برای شکوفایی بگیرم ....

اما دوست دارم تا لحظه آخر تا زمان تصمیمت برای اوج گرفتن و ساختن زندگی جدید از ثانیه هات لذت ببرم ...

شاید هیچ وقت دیگه تجربه بهترین رو داشتن رو ٬ بعد از رفتن تو نداشته باشم ....

اما بدون که بهترین هستی ... هرچند اختلاف نظر همیشه در زنگی ها وجود داره ... ولی تو بهترین من هستی چه به خواهی چه نخواهی .... و چه سعی کنی که نباشی ....

.........

اوضاع کاریم خیلی مبهم و آشوبه ... بر و بچس قدیمی دیگه با ما حا نمی کنن .... تی تی هرز می پره ... حق داره ... ما یابو هستیم ..... هر کاری بکنه ما همون یابو های قدیمی هستیم .... ولی یابو رو هم اگر بهش نرسن می میره ... فکر کنم ما داریم می میریم .... آیا راه و روش کار رو باید عوض کرد؟؟؟؟؟

همهمه سوال

به نظر شما دختر ها در چه سنی باید ازدواج کنند ؟

اصلا دختر خانم ها در چه سنی ازدواج کنند بهترین سن هست .....

یا تا چه سنی ازدواج نکنند دیر می شه براشون .....؟؟؟

اصلا باید آیا حتما ازدواج کرد؟؟؟؟؟؟؟؟

واقعا عشق رو ترجیح می دادید یا ازدواج رو ؟؟؟؟؟

اگر طرفتون قصد ازدواج نداشته باشه و شما اصرار به ازدواج حتی به شرط جدایی - اون موقع چی کار می کردین ....